یادداشت 8 بهمن 1395 - خواب و رویا

ساخت وبلاگ

خواب و رویا شاید نتیجه ی افکار و اعمال روزانه ی ما باشه و شاید هم تبلور آمال و آرزوها. هر چی که هست بعضی وقتا دیدن یه خواب حس و حال خوبی برامون ایجاد میکنه و برخی وقتا هم برعکس.

 

خوابهای خوب یه جور اعتماد و امید رو در وجودمون ایجاد میکنه و خوابهای پریشان ، هشدار دهنده و گوشزد کننده هستند. خیلی از خوابها قابل اعتنا نیستند اما به نظرم میرسه خوابهایی که در ساعاتی خاص از شبانه روز دیده میشه و مفهومی هستند ، رازها و پیامهایی رو در خودشون دارند.

 

معمولا" خیلی از خوابهایی که میبینم بلافاصله پس از بیدار شدن از یادم میره اما بعضیهاش یادم میمونه ؛ بخصوص خوابهایی که موقع سحر میبینم و باعث میشه قبل از اذان صبح بیدار بشم.

 

سحرگاه پنج شنبه خواب دیدم در مجلس روضه و عزاداری هستم. آخرای مجلس بود و گوینده گفت چه حسی خواهید داشت اگه الان بهتون بگم اقا امام زمان در این مجلس تشریف فرما شدند؟ ولوله ای در جمعیت ایجاد شد. گروهی همراه با گوینده ، سلام میدادند..... السلام علیک یا صاحب الزمان...... من یه گوشه تنها بودم...... چیزی نمیدیدم اما حس حضور داشتم....

 

با خودم فکر میکردم اگه واقعا" چنین چیزی روی بده و به ما بگن الان فرصت یه دیدار (ولو بسیار مختصر و گذرا) برامون پیش اومده چه خواهیم کرد؟ آیا اشتیاق دیدار خواهیم داشت یا شرم حضور؟ آیا سرمون بالاست و چشمانمون مشتاقانه دنبال میگرده یا اینکه سرمون رو پایین میندازیم و چشمانمون رو از خجالت و شرم میبندیم؟ آیا میریم جایی که ببینیم و دیده بشیم یا میریم جایی که کسی ما رو نبینه و .....

 

بغض شدیدی اجازه ی تکلم رو ازم گرفته بود و در عین اینکه چشمانم عملا" بسته بود فقط توی دلم سلام میدادم و همون سوالات رو با خودم مرور میکردم..... توی همون حال بودم که از خواب بیدار شدم..... کمی بعد زمان اذان بود.....

 

خیلی وقتا همین احساس میاد سراغم و تا حس و حالم تغییر غیر مثبتی پیدا میکنه با خودم میگم ، چه حالی خواهی داشت اگه همین الان و در کسری از ثانیه عمرت به آخر برسه و در حالی از این دنیا بری که معبود نمیخواد تو در این حال و حالت باشی؟

 

مرتب به خودم گوشزد میکنم که حالتهای خوب ممکنه بسیار گذرا باشند و باید از اونها نهایت استفاده رو کرد ، و در مقابل ، موقعیتهای غیر خوب اگه با پایان عمر مقارن و همزمان بشن ممکنه ابدی بشن و این خیلی ترسناک و دلهره آور است....

 

این روزها در تلویزیون شاهد پایانهای بسیار سریع بودیم ؛ حادثه پلاسکو ، بیهوش شدن دو نفر در دو مراسمی که بطور زنده از تلویزیون پخش میشد..... واقعیت همینه که فاصله ی بین مرگ و زندگی بسیار بسیار کوتاهتر از اون چیزیه که تصور میکنیم ؛ لحظه ای بود و لحظه ای دیگر نابود..... به همین سادگی

 

توی این دنیای بسیار گذرا و بی ثبات ، دوست دارم و آرزو میکنم لحظه ی آخرم با خوبی عجین بشه. آرزویی برای مردن و رفتن ندارم و تا لحظه ای که باشم با تلاش و امید فراوان به کار و فعالیت و ساختن ادامه خواهم داد و برنامه های بسیار بلند مدت رو در پیش خواهم گرفت. اما از اونجایی که بلاخره رفتنی در کار هست ، دوست دارم اون لحظه ی رفتن ، در بهترین و عالیترین حالات معنوی باشم ؛ انشاءالله 

خرّم آن بقعه که آرامگه ......
ما را در سایت خرّم آن بقعه که آرامگه ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5amehranie بازدید : 68 تاريخ : پنجشنبه 14 بهمن 1395 ساعت: 1:01