یادداشت 21 بهمن 1395 - صعودی نیمه تمام در منطقه کرکس

ساخت وبلاگ

پس از هفته ها دوری از کوهپیمایی درست و حسابی در صفه و ماهها گذشت از آخرین صعودم به کرکس و خروج تقریبی از دوران نقاهت بیماری ، امروز به همراه همنوردان و دوستان گرامیم آقا پیمان صانعی و جناب شفیع زاده عازم کرکس شدم تا دوباره هوای پاک کوهستان رو استنشاق کنم.


ساعت 04:30 سحرگاه از خواب بیدار شدم. بخش اصلی وسایلم رو شب قبل آماده کرده بودم و باقیمونده رو صبح جمع و جور کردم و بعد از اذان صبح از خونه بیرون رفتم. با دوستان در دهکده تفریحی رایان در ساعت 06:30 وعده کرده بودم اما با تاخیر رسیدم. ماشین رو قدری جلوتر از دوستان پارک کردم و تا اونها اومدند ، من هم لباسهام رو عوض کردم و آماده حرکت شدم. ساعت 07:20 به راه افتادیم.

 

تا رسیدن به درختان گردو هیچ اثری از آب و یخ و برف مشاهده نمیشد و مسیر خشک خشک بود. این شاید یه فاجعه باشه. در سالهای 89 و 90 از کنار مرغداری (محل پارک خودروها که خیلی پایین تر از این روزها بود) باید روی برف حرکت میکردیم. در محل درختان گردو برای استراحتی مختصر توقف کردیم. چند همنورد پا به سن گذاشته که از بازنشستگان محترم شرکت گاز اصفهان بودند با یه مینی بوس برای قدم زدن به منطقه اومده بودند. خوش و بشی با هم داشتیم و عکسهایی به یادگار گرفتیم.

 

 

دوباره به راه افتادیم. در قسمتهای انتهایی شیب زیر پناهگاه احساس کردم که توانم کم شد. چند توقف کوتاه داشتم و دوباره حرکت کردم. پس از پایان این شیب بود که دیگه رسما" پا روی برف گذاشتیم. توی پناهگاه بجز آقای ابراهیمی کسی نبود. حدود 40 دقیقه برای استراحت و صرف صبحانه توقف کردیم. وقتی میخواستم لباسهام رو عوض کنم با تعجب متوجه شدم تعریق بدنم زیادتر از حد معمول بوده. کلاه بافتنی که به سر داشتم تقریبا" خیس خیس بود و همینطور دستمال گردنم. به نظرم لباسم به اندازه بود و اگر کمتر میپوشیدم ، در اون سرمای صبحگاهی ممکنه بود سرما به بدنم بزنه.

 

ساعت 10:05 در حالیکه لباسهای کرتکس رو پوشیده بودم حرکت به طرف قله رو آغاز کردیم اما در همون اولین قدمها احساس کردم نمیتونم خوب حرکت کنم. با هر چند قدمی که میرفتم باید توقف میکردم. حالم بد نبود اما گویا انرژی نداشتم. به هر ترتیبی بود تا دو راهی مسیر زمستانه و تابستانه اومدم. هوا تقریبا" گرم بود. توقف کردم و کاپشن کرتکس رو درآوردم. باز هم دیدم خیلی تعریق داشتم. نمیدونم ، اما شاید این عدم توانایی برای حرکت ، به از دست دادن مقدار زیادی از آب بدنم ارتباط داشته باشه.

 

باز هم بالاتر رفتم. ساعت 11 بود که توقف کردم. تصمیم گرفتم ادامه ندم. هنوز میتونستم با استراحتهای کوتاه (والبته با تعداد زیاد) به مسیر ادامه بدم اما ترجیح دادم اینکار رو نکنم چرا که نمیدونستم چرا این مشکل برام پیش اومده و ادامه ی حرکت اولا" میتونست برای خودم مضر باشه و ثانیا" موجب اتلاف وقت همنوردانم بشه. از اونها خواهش کردم که به مسیر ادامه بدهند و برند تا قله. من هم میخواستم همونجا بمونم تا اونها برگردند.

 

اونقدر خواهش کردم تا شروع به حرکت کردند. هنوز چند قدم دور نشده بودند که صدای آقای شفیع زاده رو شنیدم که به آقا پیمان میگفت برگردیم ، من نگران آقای مهرانی هستم.

 

برای اینکه خیال دوستان راحت بشه گفتم من برمیگردم پناهگاه و اونجا منتظر شما خواهم بود. جایی که ایستاده بودم طبق نقشه های گوگل ارت دارای ارتفاع 3540 متری بود. حدود 230 متر نسبت به پناهگاه ارتفاع اضافه کرده بودم.

 

این عکس رو از کنار تابلو مسیرهای تابستانه و زمستانه گرفتم. دو نقطه ای که بالای عکس دیده میشه دوستانم هستند و جایی ایستادند که من تا اونجا بالا رفته بودم

 

راه افتادم به طرف پناهگاه. دقایقی بعد رسیدم. یه پتو گرفتم و انداختم زیرم تا موقع دراز کشیدن سرمای زمین به بدنم نرسه. هنوز چند دقیقه از آغاز استراحتم نگذشته بود که دوستانم اومدند داخل پناهگاه. اونها هم به خاطر بنده صعود نکرده بودند. شرمنده شدم که وضعیتم باعث شد اونها هم صعودشون رو کامل نکنند.

 

نوشیدن مایعات و صرف میوه حالم رو بهتر کرد. یه گروه 4 نفره از همنوردان چهارمحالی اومدند داخل پناهگاه و مسئول این گروه که همنوردی مسن و بازنشسته ی آموزش و پرورش بود خیلی گرم و صمیمی با ما خوش و بش کرد و اومد کنارمون و یکی یکی اسم و شهر و شماره تلفنمون رو پرسید و همه رو یادداشت کرد. کلاه نمدی و لباس بختیاری همراهش بود و برای یادگاری با این لباسها عکس گرفتیم. خیلی خونگرم و صمیمی بود.

 

 

 

با دوستانی از هیات سمیرم و آقای آرمین در پناهگاه گفتگو داشتم و سپس برگشت به پایین رو آغاز کردیم. کمی بعد از ساعت 14 به ماشین رسیدیم و برگشتیم اصفهان.

 

امسال که نه از برف خبری بود ، نه از باد و نه از سرما و حتی نیاز به گتر و یخ شکن نبود نتونستم صعودم رو کامل کنم اما حضور در کنار دوستان قدم زدن در فضایی آرام و زیبا و تنفس در هوایی پاک و آرمانی برام بسیار غنیمت بود. انشاءالله که با آغاز دوباره تمرینات صفه ، بدنم به آمادگی مورد نیاز برای صعودهای آتی برسه.


 

 

 

 

 

 

لازمه از همنوردان گرامیم آقا پیمان و جناب شفیع زاده بخاطر این همیاری و همقدمی صمیمانه تشکر کنم. همچنین سپاسگزار همسر ارجمندم هستم که مثل همیشه با نگرانی و حساسیت پیگیر وضعیتم بوده و هست. 

خرّم آن بقعه که آرامگه ......
ما را در سایت خرّم آن بقعه که آرامگه ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5amehranie بازدید : 60 تاريخ : يکشنبه 24 بهمن 1395 ساعت: 0:22