یادداشت 29 اسفند 1395 - 31 سال پیش در چنین روزهایی....

ساخت وبلاگ

15 اسفند 1364 بود که پس از طی کردن دوره آموزشی به لشکر 10 سید الشهداء علیه السلام که در اون زمان در اردوگاه کوثر (کیلومتر 5 جاده اهواز – حمیدیه) مستقر بود ملحق شدیم. چند روز اول رو در یه چادر گروهی بودیم تا جا و یگانمون مشخص بشه. من جزو اولین نفراتی بودم که وضعیتم مشخص شد و موقتا" فرستادنم واحد کارگزینی لشکر. هر روز می اومدم در همون چادر گروهی و ساعتی رو با دوستانم بودم. لشکر در حال استراحت و آماده شدن برای عملیاتهای آتی بود.

 

24 اسفند 1364 اردوگاه کوثر همراه با دوستم آقای هرناشکی اهل کرج

 

اسفند 1364 اردوگاه کوثر چادر کارگزینی

 

صبح روز 28 اسفند و در حالیکه مطابق معمول بتنهایی مشغول کار در چادر بودم صدای غرش هواپیما توجهم رو بخودش جلب کرد. از چادر بیرون اومدم و در آسمون دو هواپیمای عراقی رو در ارتفاع بالا دیدم که با رسیدن به ارودگاه ما بمبهای خودشون رو رها کردند. این بمبها در قسمتهای غربی اردوگاه به زمین برخورد کرد. به چادر برگشتم اما دقایقی بعد دوباره با صدای هواپیما به بیرون اومدم. اینبار هواپیماها پایین تر اومده بودند. راکت شلیک شده توسط یکی از هواپیماها در رملهای نزدیک چادرم به زمین اصابت کرد. موج انفجار چادرم رو عین یه بادکنک باد کرد و ترکشها اون رو سوراخ سوراخ کردند. به نزد دوستان در چادر گروهی رفتم و در کنار یه خاکریز روی زمین خوابیدیم. پدافندهای ارودگاه ما از کار افتاده بودند و برای همین هواپیماها با خیال راحت چندین بخش از اردوگاه (بخصوص مقر گردان قمر بنی هاشم علیه السلام) رو با بمب و راکت مورد حمله قرار دادند. این حملات حدود نیم ساعت طول کشید اما بخاطر هدف قرار گرفتن انبار مهمات ، تا ساعتها صدای انفجار مهمات در اردوگاه میپیچید و تیر و ترکشهای بی هدف بود که به هر طرف پرتاب میشد.

 

با این بمباران به استقبال نوروز 1365 رفتیم. علیرغم این واقعه ، شب عید همه روحیه یخوبی داشتیم و یه شب خاطره انگیز رو در کنار دوستان رقم زدیم. برای سفره هفت سین یه چفیه انداختیم روی زمین و اگه درست یادم مونده باشه این هفت سین رو داخلش چیدیم:


سیزه (که در واقع مقدار علف بودد!!)

سوزن

سنجاق

سرنیزه

سرتیر (مرمی فشنگ)

سربند

سکه

 

نوروز سال 1366 رو هم در همین اردوگاه بودم. اما شرایطم خیلی فرق داشت. یه آبراه کوچیک در محل اردوگاه بود که یه مدل ماهی خیلی کوچیک در اون وجود داشت. توی یه شیشه مربا (که جزو هدایای مردمی بود) کمی رمل ریخته بودم و مقداری خزه. این شیشه رو آب کردم و دو تا از همون ماهی کوچولوها انداختم داخلش و یه آکواریوم نقلی درست کردم. اسفند و فروردین اهواز زمان اوج شکوفایی طبیعت اون منطقه است. گلهای وحشی فراوانی در این فصل در اردوگاه ما وجود داشت. هر روز مقداری از اونها رو جمع میکردم و روی میز کارم قرار میدادم. این عکس در نخستین روزهای فروردین سال 1366 در اردوگاه کوثر اهواز گرفته شده:


 

نقشه موقیت اردوگاه کوثر بین اهواز و حمیدیه


 

حدود تقریبی اردوگاه کوثر در زمان دفاع مقدس

 

 

محل استقرار چند خیمه ای که در طی حضورم در اردوگاه در اونها حضور داشتم + محل ستاد و حسینیه لشکر

 

خرّم آن بقعه که آرامگه ......
ما را در سایت خرّم آن بقعه که آرامگه ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5amehranie بازدید : 66 تاريخ : دوشنبه 30 اسفند 1395 ساعت: 9:53