یادداشت اول 12 فروردین 1396 - یک شهر و دو رویت ماه

ساخت وبلاگ

اولین رویت هلال موفق سال جاری رو در تهران انجام دادم. با اینکه هلال در غروب روز 30 جمادی الثانیه قابل رویت و به همین دلیل دیدنش کار خیلی راحتی بود اما باز هم بخاطر اولین بودنش در سال جدید و همینطور اینکه هلال ماه رجب بود ، اون رو به فال نیک گرفتم و آرزو کردم تمام رصدگران هلال سال پربار و موفقی در زمینه رویت هلال پیش روی داشته باشند که صد البته برآورده شدن این آرزو منوط به زحمت و تلاش و استمرار فعالیت خود رصدگران است.


 

 

این دو عکس رو کنار یکی از کوچه های محله ی قدیمیمون در تهران گرفتم. راستش خوب شد که ایام عید بود و محله خلوت ، والا احتمالا" باید توضیح میدادم که دارم از چی عکس میگیرم!!

 

فردای این رویت ، یه ماه دیگه رو هم برای اولین بار پس از حدود 31 سال دیدم و با دیدنش گریه کردم. پیش از ظهر پنج شنبه 10 فروردین برای زیارت و قرائت فاتحه نوروزی به بهشت زهرا رفتیم. با اینکه روزهای تعطیلی نوروزی است اما بهشت زهرا خیلی شلوغ بود. نشونی مزار بستگان و دوستانم رو به همراه نقشه قطعات قبلا" از طریق سایت بهشت زهرا دانلود کرده بودم و برای همین کارمون خیلی زودتر انجام شد.

 

وقتی قبل از عید در این سایت در جستجوی نشونی مزار دوستان و بستگان بودم بطور اتفاقی اسم فرمانده شهیدم (امیر مسعود صادقی یکتا معروف به حاج صمد حداد) رو هم جستجو کردم. این اولین بار بود که اینکار رو میکردم. قبلا" تصورم این بود که این شهید بزرگوار در تهران دفن نشده. نمیدونم چرا چنین استنباطی داشتم. وقتی اون اسم رو جستجو کردم با تعجب دیدم که اون شهید عزیز در قطعه 26 بهشت زهرا دفن شده اند. یکی دو سال قبل بر سر مزار شهید حاج حسین اسکندرلو فرمانده رشید گردان حضرت علی اصغر علیه السلام حاضر شده بودم اما نمیدونستم و متوجه نشدم که فقط 4-3 متر اونطرفتر مزار حاج صمد قرار داره.....

 

پنجشنبه بعد از زیارت قبور بستگان ، مادرم و خانواده برادرم از ما جدا شدند و برگشتند. من و همسرم برای زیارت قبور شهداء رفتیم. قطعه 26 آخرین قسمتی بود که باید میرفتیم. نشونی مزار حاج صمد رو داشتم. وقتی دیگه نزدیک شدیم بی اختیار بغض کردم. 31 ساله که فرمانده ام رو ندیدم و نمیدونستم اینجاست. به کنار مزارش رسیدیم. نشستم ، سلام کردم و آروم اشک ریختم....

 

برام عجیب بود که چرا این مزار اینقدر مظلوم و ناشناخته است. این شهید عزیز موقع حیاتش هم همین وضع رو داشت. اسم و فامیلش یه چیزی بود اما به یاد دوست شهیدیش ، خودش رو صمد حداد معرفی میکرد. در مدت فرماندهی گردان المهدی بخاطر برخی مشکلات که پیش اومد بعضیها قدری سر ناسازگاری با ایشون داشتند اما تحمل کرد و کارش رو به پیش برد. قبلا" گفتم و نوشتم که هرگز گریه های شب عملیات کربلای 1 حاج صمد رو یادم نمیره که از همه حلالیت میطلبید و با گریه تشکر میکرد که بچه ها آبروش رو خریدند و این افتخار نصیب ایشون و گردان المهدی شده که خط شکن عملیات کربلای 1 باشند.

 

حالا وقتی بعد از 31 سال اومدم پیشش ، میبینم که غرفه ی بالای سنگ مزارش خالیه و عکسی در اون قرار نداره..... به نظر میرسه خیلی وقته کسی سر این مزار نبوده و نیومده..... حس غریبانه ای دارم.....

 

 

خرّم آن بقعه که آرامگه ......
ما را در سایت خرّم آن بقعه که آرامگه ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5amehranie بازدید : 42 تاريخ : سه شنبه 15 فروردين 1396 ساعت: 3:53