یادداشت 11 اردیبهشت 1396

ساخت وبلاگ

دیروز با اینکه روز عید و شادمانی بود اما در برنامه کاریم دو جلسه (یکی صبح اول وقت و دیگری دم غروب) وجود داشت که میدونستم هر دو چالشی است و برای همین به شوخی به یکی از دوستان همکار گفتم امروز رو با چالش شروع میکنم و با چالش به آخر میرسونم ؛ خدا بخیر کنه.

جلسه ی اول همونطوری بود که حدس میزدم. سعی کردم در حد توانم جلسه رو به سمتی پیش ببرم که چالشهای اون به حدقل برسه. در بخشی از این جلسه توسط یکی از حاضرین حرفهایی زده شد که توهین مستقیم و غیرمستقیم به بنده و دیگر حاضران بود. صبر کردم و شنیدم. در پایان صحبتهای ایشون گفتم که میخوام نیمه ی خالی لیوان حرفهاشون رو کنار بزنم و روی نیمه ی پر اون تمرکز کنم. شاید خیلیها که با روحیات بنده آشنا هستند انتظار یه واکنش تند رو از سوی من داشتند. به واقع اگر اراده ی اینکار رو داشتم میتونستم بسیار شدیدتر از اون چیزی که میتونستند تصور بکنند عمل میکردم اما به چند دلیل مصمم شدم بردبار باشم و توهینها رو کاملا" فراموش کرده و نادیده بگیرم. بشخصه از نتیجه ی جلسه راضی هستم. مقدار زیادی شفاف سازی شد و در عین حال باز هم فرصتهایی پدید اومد تا اگه اشتباهاتی در تصمیم گیریها و یا برداشتها وجود داشته (که البته هر دو جای بحث و بررسی داره) جبران مافات بشه ولی در عین حال میدونم که این آخرین فرصت است.

اواسط این جلسه پیامکی دریافت کردم که شگفت زده ام کرد: سلام خدمت آقای مهرانی. جمشید ارشدی هستم. امروز فرصت دارید خدمت برسم؟....با تعجب و حیرت پاسخ دادم: وای خدای من ، جمشید ارشدی؟! اصفهان؟! سلام سلام هزارن سلام جمشید جان ، بسیار خوشحال میشم بعد از سالها دوباره ببینمت....

سال 1374 وقتی با حمایتهای شهرداری اصفهان و مشورتهای استاد ارجمند جناب آقای دکتر کیاست پور مرکز آموزش نجوم ادیب رو پایه گذاری کردم به دنبال افرادی میگشتم که بتونند اداره ی مرکز رو بر عهده بگیرند. این جستجو بنده رو به تعدادی از دانشجویان رشته فیزیک دانشگاه اصفهان رسوند که بیشتر اونها از دانشجویان آقای دکتر کیاست پور بودند. یکی از اون دانشجویان ، آقای جمشید ارشدی بود.

جمشید جزو پایه گذاران اصلی مرکز آموزش نجوم ادیب بود و همراه با دوستانی دیگری مثل رضا منجمی ، علیرضا رفیعی ، احمدرضا کریمی ، مختاربند و .... بیشترین نقش رو در رونق مرکز و پربار شدن برنامه ی اون داشتند. در طول سالهای حضور جمشید در مرکز خاطرات بسیار زیادی از این فعالیتها شکل گرفت و در ذهنم جاودانه شد.

اوایل دهه 80 بود که جمشید برای ادامه تحصیل به استرالیا رفت و دیگه از اون به بعد ایشون رو ندیدم. با اینکه دوست داشتم ارتباط مستمری با دوستانم که در خارج هستند داشته باشم اما مشکلاتی که در روابط سیاسی ایران و دیگر کشورها بروز کرده بود باعث شد که تماس یا مکاتبه مستقیم انجام ندم چرا که نگران بودم مشکلاتی در این رابطه برای دوستانم پیش بیاد.

حال بعد از حدود 14-13 سال فرصت تجدید دیدار فراهم شده بود. حدود 45 دقیقه با هم گفتگو کردیم. این دیدار و گفتگو برام بسیار خوشایند و انرژی آفرین بود. خدا رو شکر که طی چند ماه گذشته علی فروغی و علیرضا رفیعی و جمشید ارشدی رو دوباره دیدم و از خانم قاضی مرادی هم اخبار خوبی دریافت کردم (بویژه اینکه به سلامتی مادر شدند).

جلسه ی آخر وقت به نظرم بخوبی برگزار شد. خوشبختانه تنشی در کار نبود و البته انتظاری هم جز این نمیرفت چرا که اون جمع ، جمع مسئولین و مدیران ارشد شهرداری بود. دلایل برخی تصمیم گیریهای مالی رو به همراه نقطه نظرات خودم بیان کردم و از تصمیمات دیگری که باید بزودی بگیریم خبر دادم. دیگر مدیران حاضر در جلسه هم نظرات خودشون رو گفتند و جناب شهردار هم در نهایت جمع بندی کردند. به نظرم همه چیز خوب پیش رفت ؛ خدا رو شکر

غروب به خونه برگشتم. بلافاصله لباس کار تنم کردم و رفتم توی گلخونه. باید خستگی کار اداری رو از تنم خارج میکردم. روز شنبه تعدادی پیوندک گرفته بودم که باید اونها رو در گلدان قرار میدادم تا روند ریشه دار شدنشون آغاز بشه. این کاری زمانبر و دقیق است و نیازمند صبر و حوصله. قبلا" فکر میکردم فقط ماهیگیری است که بدلیل انتظاری که ماهیگیر برای صید ماهی باید بکشه ، آرامش بخش است اما الان مطمئن شدم رسیدگی به کاکتوس هم به همون اندازه ایجاد آرامش روحی میکنه و رفع خستگی.

اما چند نکته که با توجه به جلسه صبحم میخوام روی اونها تاکید کنم:

در دوستی باید اعتدال رو رعایت کرد. هر روش و کار افراطی (چه مثبت و چه منفی) بسیار زود جای خودش رو به تفریط خواهد داد. افراط و تفریط خودش مشکلات دیگری رو پدید میاره که مثل دومینو فرآیندهای مخرب آتی رو رقم میزنند. اگر از اول با اعتدال رفتار کنیم به احتمال بسیاز زیاد مشکلی در دوستیها نخواهیم داشت.

چند روز قبل در یه اعلام نظر از همون کسی که در جلسه دیروز به بنده توهین مستقیم و غیر مستقیم میکرد حمایت کرده و گفته بودم فکر و کارش میتونه برای اداره مفید باشه. وقتی دیروز داشت توهین میکرد ، اصلا و ابدا از بابت حمایتی که ازش کرده بودم پشیمون نبودم. وقتی کاری رو میخوایم انجام بدیم باید بگونه ای عمل کنیم که فردا از اعمالمون پشیمون نشیم. نمیشه آدم با یه غوره سردیش کنه و با یه غوره گرمیش. دوستیها و رفاقتها در بستر زمان شکل میگیره. نباید و نمیشه چیزی رو که سالها براش وقت گذاشته شده به اندک ناملایماتی از دست داد و کنار گذاشت مگر اینکه ، بنای دوستی از اول درست پایه گذاری نشده باشه و شکل گیریش بر اساس همون افراط و تفریطها باشه.

خرّم آن بقعه که آرامگه ......
ما را در سایت خرّم آن بقعه که آرامگه ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5amehranie بازدید : 54 تاريخ : سه شنبه 19 ارديبهشت 1396 ساعت: 8:07